![خ ی ا ن ت](http://upload7.ir/images/15540991138975728914.jpg)
عاشق به عشق نرسیده
به سلامتی اونو یارش...منو یادش.....
گذاشتم به دارم بکشند...! بیگناه بودم اما... حوصله ی اثباتش را نداشتم ..! چی فیلم قشنگی بود "خیانت" به تهبه کنندگی "دوستم" به کارگردانی "عشقم" مردانه که گریه کنی کدام زن میخواهد آرومت کند مردانه که بغض کنی چه زنی توانایی آروم کردنتو داره مرد که باشی نمای یک کوه رو داری مغــــــــرور غمــــــگین تنـــــها پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم! دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟ پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟ دختر : واااای... از دست تو!!! پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟ بعضــــــی وقتا چیـــــــزی مینویسی فــــــقط برای یک نفـــــــر خدایا تنها نگذار.... دلــ♥ــی را که هیچکس از من خواست حلالش کنم....!!! همان کسی که.... با بی رحمی... محبت هایم را حرام کرده بود....!!! ترکم کردی,تنهایی ســخت بود ... همدمی انتخاب کردم بنام سیــگار ...!! با همدم همه جا رفتم,دیگر کسی مرا حساب نمیکرد!! داشتن یار تقاص دارد؟؟ مگر تؤام یار نداری؟! چرا مرا بدبـــخت خطاب میکنند و تورا خوشـــبخت..؟! نه بغضی .. نه فریادی ..فقط صدای چیک چیک باران می اید! این منم که روی وسعت دل زمین میگریم...! چندی است به سوی تو می آیم تو پشت می کنی به من... و من شک می کنم... شک می کنم به تمام عاشقانه هایمان! تنهایی وقتی سخته که بدونی : اونی که تنهات گذاشت , تنها نیست در تنهایی خود لحظه ها رابرایت گریه کردم در بی کسیم برا تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بود که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم در حال دویدن در کوچهای زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظهایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و ارام گریه کردم ولی اکنون میخندم اری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که بخاطرت اشک هایم را قربانی کردم میگن خدا تنهاست ....من که خدا نیستم.... پس چرا تنهام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شكـــــــــــــــ نكـــن...
آدمهـــــــــــــا زمـــانی از همــــــــــــ دور می شــوند
كــه بــه كــــــــــــــــس دیگـــــــــــــری نزدیكـــــــــــــــ می شــوند
... د: اه... اصلا باهات قهرم. پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟ د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟ پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا . د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟ د: لوووووووس... پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها ! د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟ پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من! د: من از دست تو چی کار کنم... پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!! د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه. پ: صفای وجودت خانوم . د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره! پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...! د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟ پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی! د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من. پ: ... د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟ پ: ...... د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن... پ: ......... د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم... پ: خدا ن... (گریه) د: چرا گریه می کنی...؟؟؟ پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟ د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند. پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟ د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما . پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم . د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟ پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم. د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد. پ: ... د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟ پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!، یک شیشه گلاب! و یک بغض طولانی آوردم...! تک عروس گورستان! پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...! اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم. نه... اشک و فاتحه نه... اشک و دلتنگی و فاتحه نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور... امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که... آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من.... دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...! نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...! بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...
امـــــــا دلت میگیرد
وقتی یـــــــادت می افتد که هـرکسی ممکن است بخــــــواند
جــــــــز آن یک نفـــــــــر. . . .
دردش را نمیفهمد
چـــه شـــده ای دل دیـــوانـــه ؟!!
هـــوایـــش کـــردی؟!!
بـــا دو چشمـــان پـــر از اشـــک صـــدایش کـــردی؟!!
گفتـه بــودم کـه دلـش مـــعدن بـــی مـــعرفــتیست . . .
تـــو نشســـتی و دلـــت خـــوش به وفـــایش کـــردی؟!!!
ترس از هیچ چیز ندارم
وقتی یقین دارم بیشتر از من
کسی دوستت نخـــــــواهد داشت
بــــــــــــرو!!!!
ترس برای چه؟؟
وقتی می دانم یکــ روز تُف می اندازی به روی تمام آن هایی که
به خاطرشــــان من را از دست دادی
قالب رايگان وبلاگ پيچك دات نت |